برونو گرونينگ ـ کلام او مرض را دور می سازد
نوربی، هيجدهم آوريل 1957
پيش روی من پوشه يی قرار دارد که مَملو از تشکُّرنامه های مردم به برونو گرونينگ است. اين پوشه جمعاً حاوی پنجاه و هشت فقره گزارش می باشد. نويسندگان اين گزارشات همگی بازيابی سلامتی خود را مديون برونو گرونينگ می دانند. اين افراد همگی از اهالی ناحيۀ کوچک اوستنفلد و دهات اطراف آن می باشند. اين گزارشات بين زمستان سال 1953، و بهار سال 1954، انجام پذيرفته است. اين نامه ها همه از سوی کشاورزان، خانم های خانه دار، رانندگان، استادکاران و کارگران ساختمانی، و ديگر پيشه وران به رشته تحرير در آمده است. اين پوشه همچنين حاوی شفايابی های شگفت آور خردسالان نيز می باشد.
عقلم نمی خواهد آنچه را که با چشم می خوانم، قبول نمايد. غير قابل تصور است؛ شفايافتگان بيماری های قبلی خود را می شمارند: صدمات قلبی، اختلال گردش خون، روماتيسم، واريس، زخم های مُزمن، سردرد، جوشزدگی پوست، گرفتگی عروق، التهاب مفاصل لگن خاصره، چرب گرفتگی، فلجی، سِفتی پوست، ديسک ستون فقرات، ناراحتی های صَفراوی، سلّ . طوماری از رنجوری های گوناگون که همه توسّط برونو گرونينگ برطرف شده اند.
در حين مُرور اسامی، چشمانم بر روی نام تيس پاش ثابت ماند، مردی که قريب سه سال پيش، بعد از سخنرانی برونو گرونينگ، ناگهان از جای خود برخاسته، و سالم گشته بود. در تشکرنامۀ وی چنين خواندم: "من از سال 1944، درست ده سال تمام، از دردهای عصبی و روماتيسمی يی که در دوران جنگ جهانی دوّم در شمال شرق آلمان دُچار آن گشته بودم، رنج می کشيدم. مساعی پزشکان مختلف و ساير درمانگران حاصل ديگری جز تخفيف دردها بهمراه نداشتند. در پائيز سال گذشته، دردها چنان شدت يافتند که من ديگر قادر به حرکت نبودم. تشخيص پزشک صدمه ديسک ستون فقرات، و التهاب عصب های سياتيک بود. بعد از چهار هفته در بستر، و بدون احساس کمترين بهبودی، تصميم گرفتم که در بيست و هفتم نوامبر به اوستنفلد بروم، جائی که آقای گرونينگ شخصاً حضور داشت. از آنجائی که من نه قادر به رفتن بودم و نه می توانستم بنشينم، لذا در آنجا، بر روی زيراندازی که بر روی زمين پهن کرده بودند دراز کشيدم. هنگام ورود آقای گرونينگ به مجلس، دردها در يک آن تخفيف يافتند. بعد از اتمام صحبت های آقای گرونينگ، من نيز بهمراه ديگر حُضّار که حدود دويست نفر بودند، به تنهائی از جای خود برخاسته و توانستم بدون کمک گيری از عصا، مجلس را ترک بنمايم. شفای من مُعجزه آسا بود، و من اکنون سالم گشته ام و دوباره مشغول کار و زندگيم می باشم. من از آقای گرونينگ صميمانه تشکُر می کنم، من بازيابی سلامتی خود را مديون الطاف صادقانه ايشان هستم. امضاء: تيس پاش، نوربی
اين شخص اَلآن در چه حال است؟ آيا شفای آنی که نصيب او گشته بود، شفای پايداری بوده است؟ آيا واقعآً صحّت يابی او مُعجزه آسا بوده، و يا اينکه رُخدادی گذرا بوده است که بنا به جوّ حاکم در آنجا و احساسات ايمانی يی که برونو گرونينگ شُعله ور کرده بود، اتفاق افتاده است، و بعد از آن ديدار، شايد دردها دوباره و شديدتر از قبل به سراغ او بازگشته اند؟
چند ساعت بعد من در اطاقِ نشيمن خانۀ دهقانی، روبروی او نشسته ام. او مردی ست ميان سال، شاداب و سرحال. او با دوچرخه و قطار تو راه بود. تازه از هوسوم برگشته است. او در آنجا به کلاس رانندگی می رود.
او با صداقت و سادگی شروع به تعريف می کند. او قبل از اينکه من در مورد پايداری صحّت او سئوالم را کرده باشم، سخنانش را با اين جُمله شروع می نمايد: "من از ته دل از آقای گرونينگ متشکرم. و از اينکه سالم گشته و با خُرسندی به کارهای خود می پردازم، از آقای گرونينگ سپاسگذارم و منّت دار ايشانم."
تيس پاش حقّ داشت که اظهار رضايت و خرسندی بنمايد. زيرا وقتی که از دوران بيماری خود تعريف نمود، تازه شدّتِ وخامتِ حال آن وقت های وی برايم روشن شد. او بعد از اوّلين حمله های بيماری در دوران جنگ، از هيچ اقدامی جهت بازيابی سلامتی خود فروگذاری نکرده بود. با وجود اين بر حدّت بيماری روماتيسم افزوده شده بود. بدين سبب به مرور دُچار خميدگی پشت نيز گشته بود. پزشکان تنها با تزريق دارو قادر به تسکين نسبی دردها می شده اند.
تيس پاش می گفت: "من ديگر راه نجاتی برای خود نمی ديدم. من ضربات سختی خورده بودم. زمانی که از وجود آقای گرونينگ آگاهی يافتم، احساسی به من دست داده و دانستم که او تنها کسی است که قادر به نجات من می باشد! زمانی که مرا تحت آن همه درد به اوستنفلد حمل می کردند، بدان نکته ايمان راسخ داشتم."
من از دهقان آفتاب سوختۀ پرحرارت و پُرکار پرسيدم: شما در اين فاصله به دکتر مراجعه کرده ايد؟ او شروع به خنده کرده و در جواب من می گويد: "واسه چی؟ من که کاملاً سالم و تندرست هستم!"
با وجود اين، مدّتی بعد، من از يکی از پزشکانی که تيس پاش مدّت ها تحت درمانش بود، ديدار بعمل آوردم. دکتر گفت: "آن چيزهائی که آقای پاش برايتان تعريف نموده است، همه واقعيّت دارد. او دچار بيماری های سختی بود، مِنجُمله مبتلأ به التهاب و تورم اعصاب شده بود. او جهت بازيابی سلامتی به مُحرّکی احتياج داشت. اين تحرّک را از قرار معلوم برونو گرونينگ به او داده است."
اکنون کُنجاوی من تحريک شده بود. آيا اين، يک امر استثنائی بود؟ من سُراغ کسان ديگری را نيز که از آنان در ليستِ موجود، جزو شفايافتگان اسم برده شده بود، گرفتم. و در اين راه با شگفتی های ديگری روبرو گشتم که در باره آنها در شماره هفته آينده تعريف خواهم نمود.