در ترابرهُوف هجوم مردم به سوی روزِنهَيم

در سپتامبر سال 1949 ميلادی روزانه بالغ بر سی هزار نفر نايل به ديدن برونو گرونينگ می شوند

01 Bruno Gröning am Traberhof 02 بعد از جريانات تحقيقی در هَيدلبرگ، برونو گرونينگ در ماه اُوت سال 1949 به جنوب آلمان رو نهاد. او می خواست از جار و جنجال های براه افتاده، دوری گزيند، لذا در محلی بنام ترابرهوف درکنار روزنهايم از توابع شهر مونيخ سُکنا گزيد، و در ابتدأ توانست محلِّ اقامت خود را پنهان دارد. ولی بعد از اوّلين گزاراشات روزنامه ها و علنی شدن محلِّ اقامت او در استان بايرن، توده های مردم بدان سو روان شدند.

روزانه قريب سی هزار نفر در ترابرهُوف جمع می آيند. جرايد، راديوها و اخبار هفتگی سينماها، مُرتّب از رخدادهای ترابرهوف گزارش می دهند. حتّی در باره شفا رسانی های برونو گرونينگ يک فيلم مُستنَد سينمائی، تحت عنوان "گرونينگ" تهيّه می شود.

صحنه های مسيحائی

در سپتامبر ماه همان سال، در شمارۀ ويژه روزنامۀ "بليتچ" چنين می خوانيم: "در اين فاصله بيش از ده هزار نفر اجتماع کرده بودند. همه آنها در زير آفتاب گرم تابستانی منتظر لحظۀ موعود بودند. پس ازچند ساعت انتظار، برونو گرونينگ به ايوان آمده، و شروع به موعظه و پخش "موج شفاء" نمود. همه تنگ هم ايستاده بودند تا هر چه بيشتر از "امواج شفاء" مُستفيض شوند. در اثنأ سخنرانی، واکنش ها، تکان و جنب و جوشی هائی که در بين عليلان نشسته در صندلی های چرخدار، افراد مُبتلاء به بيماری های سخت، و همچنين در بين اشخاصی که پراکنده در اطراف ايستاده بودند، قابل رويت بود. دوباره نابينايان، قادر به ديدن شدند. دوباره اشخاص مفلوج شروع به راه رفتن نمودند. دوباره عليلان شروع به تکان دادن اعضاء خود نمودند. خيلی ها از شدّت يافتنِ درد، در قسمت های بيمار و آسيب ديده خود گزارش می دادند، و از خارش و کشش هائی که در آن بخش از بدنشان شروع گشته بود صحبت می کردند. بعضی احساس سبکی خاصّی در وجود خود می کرند، و بعضی از برطرف شدن ناگهانی سردرد مُزمنی که داشتند، اظهار خوشحالی می کردند.

اين صحنه ها نه فقط در ترابرهُوف بوقوع می پيوست، بلکه به هر کجا که برونو گرنينگ پا می نهاد، در اسرع وقت بيماران بی شماری او را احاطه می کردند و اين نوع صحنه ها مسيحائی دوباره تکرار می شدند. خانم آنيتا هوهنه در رابطه با برونو گرونينگ، در کتاب " شفاء از طريق معنوی در عصر حاضر" چنين مينويسد: "هر وقت که مردم از آمدن برونو گرونينگ خبردار می شدند، حرکت توده های مردم بسان زوّار، بدان سو شروع می شد. روزنامه نگاری بنام رودولف اِشپيچ، مُشاهدات خود را، زمانی که برونو گرونينگ در سپتامبر ماه 1949 به شهر مونيخ آمده بود، چنين می نويسد:

" عصر، ساعت هفت، هزاران نفر در خيابان زونِن  گرد آمده بودند. ساعت ده و نيم شب هنوز هم جماعت همانطور به انتظار ايستاده بودند. من به عنوان خبرنگار، در طول پنج سال جنگ(جهانی دوم)، با صحنه های زيادی برخورد داشتم، ولی صحنه های دلخراش تر، فَلاکَتبارتر و اَسَف انگيزتر از آنچه در فاصلۀ چهار ساعت حضور خود در پيش برونو گرونينگ می ديديم هرگز مشاهده نکرده بودم. آدم های غشی، نابينايان، عليلان با چوب زيربغل، سعی می کردند خود را به او برسانند. مادران بچه های مفلوج خود را به سوی او دراز می کردند. بعضی ها غش کرده بودند، اينور و آنور، صدای گريه بود، التماسِ کمک، خواهش و تمنّا و آه و فغان."

گان های دولتی مُعترف به مِهرورزی و نيکوکاری می شوند.

خانم هوهنه از زبان آقای رودولف اشپيچ چنين می نويسد: "يک ژورناليست جسور ديگر از شهر مونيخ بنام آقای دکتر کورت ترامپلر، که در جريانات ترابرهُوف نيز حضور داشت، و برای روزنامۀ "مونشنرآلگمينهه" کار می کرد مُشاهدات خود در مورد مريضانِ بستری بر روی برانکارها، عليلان و توده مردم و رُخدادهای ديگر را بی کم و کاست، ثبت می نمود: اين خبرنگار جسور چنين نگاشته است: "ما از بالکن صدائی را که غير صدای برونو گرونينگ بود، شنيده، و همۀ مان بدان سو روانه شديم. آقای پريچر، رئيس پليس شهر مونيخ بود که داشت از برای مردم صحبت می کرد. او می گفت که بيماری سياتيکی که سال ها گريبان گير او بوده است، بعد از  ديدار با برونو گرونينگ، رو به بهبود نهاده است. آقای پريچر، جزو آن دسته از آدم های که دارای احساسات رقيق اند، نيست و تصوُّرات خيالی بر او غلبه نکرده بود. بلکه او از آن چيزی که در پيکر خود واقعاً حسّ نموده و درمی يافت، صحبت می نمود. او اکنون بطور علنی از برونو گرونينگ دفاع می کرد. آقای هاگِن، نماينده مجلس حزب سوسيال مسيحی استان فدرال بايرن نيز دارای موضعی نظير آقای پريچر بود."

مراجع دولتی استان فدرال بايرن نيز به عملکردهای برونو گرونينگ با نظر مُثبت می نگريستند. روزنامۀ "مونشنر مرکور،" در هفتم سپتامبر 1949 تحت عنوان "نظر موافق در قبال گرونينگ" چنين می نويسد: "نخست وزير استان فدرال بايرن، آقای دکتر ارهارد، روز دوشنبه در يک مصاحبه مطبوعاتی اعلان نمودند که عملکردهای پديده فوق العاده ای مثل برونو گرونينک را نمی توان در چهارچوب پاراگراف ها، محدود کرده و مانع آن شد. به عقيده ايشان در مورد فعاليت و شفارسانی برونو گرونينگ موانع غير قابل حلّی در استان فدرالبايرن وجود ندارد.

وزارت داخلۀ بايرن در آخرين لحظه های قبل از چاپ روزنامه، اعلام داشت: "بر طبق بررسی های انجام شده، طرز شفارسانی برونو گرونينگ امری است که بر پايه مِهر به همنوع استوار بوده و ربطی به امور درمانگری طبيعی و غيره ندارد، و بنا بر اين برونو گرونينگ، احتياج به داشتن مدرک درمانگری طبيعی نمی باشد."

گرونينگ مُتعاقب لَطمه ها وارده از سوی مخالفان، در صدد فراهم نمودن سنديّت پزشکی برای شفايابی ها ست

در ترابرهُوف غوغائی به پا شده بود. يکسری افراد سودجو و بی  وجدان و دَغَل باز، خود را داخل طرفداران برونو گرونينگ کرده و بنام او شروع به سر کيسه کردن بيماران و مسافران غريب نموده و بدين ترتيب به حيثيّت برونو گرونينگ لطمه زده، و بين او و دواير رسمی فاصله می اندازند. برونو گرونينگ، بعد از اين ماجراهای ناگوار به گوشه ای دور افتاده از مناطق کوهستانی بايرن رفته، و در آنجا شروع به مُطالعه پيشنهادات مبنی بر ايجاد شفاخانه ها می پردازد. هدف او ايجاد امکاناتی بود که تحت آن بيماران به طريق منظم و سازمان يافته نايل به شفاء گردند، و پزشکان، مريضان را قبل و بعد از کسب شفاء معاينه نموده، روَندِ شفايابی ها را به نقد بکشند، تا شفاء از طريق معنوی سنديّت يابد.

"پديده ای بنام گرونينگ" و علوم رسمی

کُنترل و بررسی پزشکی در هَيدلبِرگ و قول ارائه ورقۀ کتبی مبنی بر صحّت شفايابی ها

Brunoکارمندان بخش پزشکی در هرفورد، در دوران فعاليت برونو گرونينگ تصميم به بررسی شفاهای حاصله توسط برونو گرونينگ می گيرند. "Revue روُو" نشريۀ بدين سان، پروفسور دکتر ه. گ. فيشر، روانشناس و پزشک ماربورگی با يک اکيپ، روانه شهر هِرفورد می گردد. در آنجا شروع به مُصاحبه با شفايافتگان و بررسی شفايابی ها نموده، و با شگفتی درُستی و واقعی بودن شفايابی هائی که بر طبق روش برونو گرونينگ بوقوع پيوسته بودند را اعلام حمايت از تشکيل گروۀ متخصّصين به "روُو، " می دارد. بعد از اعلان اين خبر، نشريۀ دانشگاهی، جهت بررسی و روشن نمودن اين پديده، برمی خيزد. برای اين کار، دانشگاه هَيدلبرگ، بررسی های علمی را بعهده ميگيرد.

برونو گرونينگ با قبول اين پيشنهاد مطرح شده از سوی پروفسور فيشر، اميدوار بود که از اوليای امور به کسب مجوّز شفارسانی علنی نائل آيد.

شفايابی ها پيش روی پزشکان به وقوع می پيوندد ـ "برونو گرونينک کلاه بردار نيست"

بيست و هفتم ماه جولای ، بررسی های علمی شروع شدند. دو گروه از افراد بيمار جهت آزمودن برونو گرونينگ انتخاب شدند، دسته اوّل از بين مريضان بستری در کلينيک لودولف- کرِلِ هيدلبرگ، و دسته دوّم از بين هشت هزار بيماری که کتباً از برونو گرونينگ تقاضای کمک کرده بودند، انتخاب گشتند. قبلاً، همه انتخاب شدگان، دقيقاً از سوی پزشکان متخصّص معاينه، و علّت بيماری آنها تشخيص و ثبت گرديد. بعد از آن، بيماران را پيش برونو گرونينگ آوردند، تا او "رَوش خود" را به کار بندد. در حين شفارسانی، همواره چندين پزشک حاضر بودند، و شاهد شفايابی های شگفت انگيز و آنی می گشتند. آزمايشات و مُعاينات بعديی که در کلينيک مذبور انجام گرفت، مؤيّد شفايابی ها بود. حتی بيماران مُبتلا به امراض غير قابل علاج - مثل بشترفز(نوعی بيماری سخت روماتيسمی ستون فقرات) شفا يافته بودند.

در مُصاحبه ای که پروفسور فيشر با نشريۀ "روُو" انجام داد، برونو گرونينگ را نه فقط دغلباز نمی داند، بلکه وی را بعنوان روان طبيبی با استعدادِ فوق العاده معرفی مينمايد. او پديده برونو گرونينگ را از ديدگاه مکتبی خود ارزيابی می نمود، بدون اينکه حقِّ مطلب را ادا کرده باشد.

برونو گرونينگ از کاسبی در اين امر سر باز می زند.

قرار بود بر اين بود که نظريّه قاطع پزشکی، بعد از ارزيابی تمام نتايج حاصله صورت پذيرد. پزشکان کلينيک بعد از مُشاهدات عينی  خود به برونو گرونينگ اطمينان می دهند، که بزودی هيچ مانعی در امر شفارسانی علنی او وجود نخواهد داشت. در اين فاصله پروفسور فيشر و پروفسور وَيچزِکِر، که تمامی عملکردها و ارزيابی شفارسانی ها تحت سرپرستی ايشان انجام می گرفت، به برونو گرونينگ می گويند که آنها شفا خانۀ بزرگی خواهند ساخت، و برونو گرونينگ می تواند با آنها همکاری نموده و در امر شفا رسانی مدد نمايد، ولی به شرط اينکه انتخاب مريضان به عُهده آنها باشد.

برونو گرونينگ در اين مورد چنين گفته است: "پيشنهادات آقای پروفسور فيشر چه در رابطه با سرمايه گذاری و چه در موارد ديگر، نمی توانستند برای من قابل قبول باشند. البته در اين رابطه بارها گفتگوهائی با آقای پروفسور فيشر و ديگر آقايانی که آماده سرمايه گذاری بودند انجام پذيرفت. من اين پشنهادات را رد نمودم، زيرا که اوّلاً پَشيزی در بَساط ندارم، لذا نمی توانستم به آقای پروفسور فيشر در مورد ساختمان شفاخانه هيچ نوع ضمانت مالی داده و قادر به تقبُّل ديگر مسئوليت های مالی نيز باشم. دوّماً من هرگز در اَمرِ شفارسانی در فکر تجارت و سود جوئی نبوده ام. بدين سبب قبول اين درخواست ها برايم غير ممکن بود. بعلاوه من فقط می خواستم آنچه را که برای آن برگيزده شده ام انجام بدهم: به مُحتاجان مَدد رسانيده و دراين رابطه در خدمت پزشکان و روانشناسان باشم، و هرگز به فکر معامله و کاسبی نبوده ام."

مکتوم ماندن نظريه پزشکان، و ادامه درگيری با قوانين جاری

رَدِّ پيشنهادات پروفسورها از سوی برونو گرونينگ، موجب سردی علاقه ايشان نسبت به خواست های وی می گردد. در طول ارزيابی ها، مقُوله هائی مثل "روش شفاء" يا "طالبان شفاء" جای خود را به "معالجه"، "مُداوا" و "مريض" و غيره می دهند، و موضوع شفارسانی به حيطۀ طبِّ مکتبی سُوق داده می شود، و بدين ترتيب آنرا امری در ساحتِ درمانپزشکی جلوه داده و دوباره مُوجبات درگيری های برونو گرونينگ را با قوانين جاری درماناگری فراهم می آورند.

- در 1949 ـ درمعرض چالش آرأ و افکار عمومی

عملکردهای برونو گرونينگ در هِرفورد

Tausende

برونو گرونينگ در احاطۀ هزاران فرد بيمار و استمدادجو

مدّت ها بود که پسر نُه ساله ای بنام ديتر هُولسمان بعلت بيماری تحليل عضُلات زمين گير شده بود. هيچ کدام از پزشکان و متخصّصين قادر به علاج او نگشته بودند. بعد از اينکه برونو گرونينگ به عيادتش می رود، او از رختخواب برخاسته و شروع به راه رفتن ميکند. پس از اين شفايابی، پدر ديتر، آقای مهندس هولسمان از برونو گرونينگ تقاضا می کند که مدّتی ميهمان او باشد، تا ديگر مريضان نيز از اين موهبت بی نصيب نمانند.

برونو گرونينگ پيشنهاد آقای هُولسمان را می پذيرد. بدين ترتيب هر روز تعداد بيشتری از مردم از اين امر اطلاع يافته، و گروه گروه بسوی خانه مزبور روان می شوند. طولی نمی کشد که نام برونو گرونينگ برسر زبان ها می افتد. روزنامه ها از "طبيب معجزه گر" داد سخن می رانند، همه از عملکردهای برونو گفتگو می کنند. هزارن فرد در ميدان ويلهلم (محل اقامت برونو گرونينگ) جمع گشته و صدها نفر در جلو خانه بيتوته ميکنند.

آقای مانفرد لوتگِن هُورست، خبرنگار روزنامه "مرکور مونيخ" در بيست و چهارم ژوئن سال 1949 ضمن گزارشات خود می نويسد: "ساعت ده و نيم قبل از ظهر، وقتی که من وارد شهر هرفورد شدم، بالغ بر هزار نفر در ميدان ويلهلم، جلو خانۀ کوچک دو طبقه ای جمع شده بودند. صحنه ای بود بس تأثُر انگيز. تعداد کثيری بر روی صندلی های چرخدار نشسته بودند، و تعداد ديگری را اعضاء فاميل حَمل می کردند، نابينا، گُنگ و ناشنوا، مادران با کودکان عقب مانده ذهنی، و يا مفلوج. هر کس، از پير و جوان، می خواست خود را به جلو صف برساند. قريب صد ماشين سواری، اتوبوس، و کاميون که از جاهای دور آمده بودند، در اطراف ميدان پارک کرده بودند

فلج زدگی، زخم معده، نابينائی: "آقای گرونينگ بر من نظر افکند، و من اکنون سلامتی کامل خود را باز يافته ام."

آقای مانفرِد لوتگِن هُورست در ادامه می نويسد: من از مريضان پرسيدم: "آيا شما به بازيابی سلامتی خود توسط برونو گرونينگ باور داريد؟ آنها به علامت تأييد سرهای خود را تکان دادند. يکی از آن ها گفت: "شما می بايست ديروز اينجا می بوديد، با اينکه ديروز آقای برونو گرونينگ در استان راينلاند بودند، پنج نفر از عليلان که در صحنِ حيات روی صندلی های چرخدار به انتظار نشسته بودند، به يکبار از صندلی ها بلند شده و به خانه هايشان رفتند. شفارسانی غيابی(از راه دور) موجب شفايابی آنها در صحن اين حياط گرديد."باقی بيماران گفته آن شخص را تأييد کردند.

من به گشت خود در ميان جمعيّت ادامه داده و رُخدادهای اعجازانگيزی را که می شنيدم، تُند تُند يادداشت می کردم. شنيده های من در آنجا برای نوشتن يک کتاب کفايت می کرد. يک نفر که لباس نظامی بتن داشت، و نشان می داد که بايد از اسيران جنگی در روسيه بوده باشد، از من خواهش نمود که يک دانه از سيگارهايم را به او بفروشم. من سيگاری باو دادم. او سيگار را روشن کرده و با شوق و سرُور ادامه داد: "ببينيد، من الآن به تنهائی قادر به انجام تمام کارهايم هستم." و ضمن آن شروع به حرکت دادن و چرخاندن بازو و انگشتان و پاهايش نمود. من از او سئوال کردم که آيا او نيز توسط برونو گرونينگ شفاء يافته است؟ " آری، من در جنگ روسيه از قسمت راست بدن فلج شدم. آقای گرونينگ به من نظری افکند، و من سلامتی خود را الآن بازيافته ام، و باور کردن اين حالت هنوز هم برايم مُشکل است، همه اش مثل يک رويأ می نمايد." در حين اين صُحبت، با خوشحالی اعضای بدنش را تکان می داد.

بعد از آن من متوجّه گروهی که دور يک خانم چهل ساله جمع شده بودند، گرديدم. آن خانم می گفت: " من هم توسط آقای برونو گرونينگ شفاء يافتم. بدنم پُر از غُده های ريز و درشت بود. هر روز لاغرتر می شدم، از فَرط درد خواب نداشتم. [...] وقتی که آقای گرونينگ نظرش به سوی من جلب شد، چنان احساس کردم که گوئی غُده ها دارند همچون سنگ پاره هائی به زمين فرو می ريزند. از آن وقت به بعد ديگر دردی نداشته ام، و وزنم نيز مرتباً بالا می رود، و عکسبرداری(پرتو نگاری) بعدی که از من بعمل آمد، از بين رفتن کامل غُده ها را نشان می داد. من خودم را با پروندۀ بيماری يی که داشتم جهت معاينه و بررسی به کميسيون پزشکی(اکيپ پزشکی ای که جهت بر رسی شفايابی ها تشکيل يافته بود) معرفی کردم. آنها از اين رويداد بسيار شگفت زده بودند.

ولی اينکه چيزی نيست، هفته قبل يک مرد نابينا اينجا، در محوّطۀ حياط ايستاده بود. او از چندی قبل، شب و روز جهت تماس با برونو گرونينگ انتظار می کشيد. من چون اغلب به اينجا می آيم، او را بارها در اين محل در حال انتظار ديده بودم. من هر بار از ديدن او متأثر می شدم. يکبار او را به غذا دعوت کردم. ولی او قبول نکرد و گفت: "من نمی خواهم آن لحظه  را که آقای گرونينگ می آيند، از دست بدهم." من برايش نان و خوردنی آوردم، و باو گفتم که موقع بازگشت ترتيبی می دهم که يک نفر او را به ايستگاه قطار برساند. او در جواب من گفت: "من به تنهائی به ايستگاه خواهم رفت و به کمک کسی احتياج نخواهم داشت. "و بعد، من با چشمان خودم ديدم، وقتی که آقای گرونينگ آمد، آن مرد جوان فرياد نمود: " من می بينم، من می توانم ببينم!" پرده ای که جلو چشمش بود، کنار رفته بود. او شکل و رنگ کيف مرا به من شرح داد. و گفت: "آنجا يک ماشين دارد رد می شود و شمارۀ پلاک آن را تشخيص داد" و به تنهائی به ايستگاه راه آهن رفت. همه از فرط شوق و خوشحالی گريه می کردند."

منع شفارسانی از سوی مقامات دولتی و مسئولان پزشکی

طولی نمی کشد، که مأموران دولتی، بويژه مأموران وزارت بهداری، شروع به تفحُص در اين مورد می نمايند. شُورائی بدين مُناسبت تشکيل داده و از ادامۀ شفارسانی های برونو گرونينگ جلوگيری می کنند. تعدادی از پزشکان سرشناس که به دشمنی با برونو گرونينگ برخاسته بودند، از تمام امکانات خود جهت جلوگيری از فعاليّت های برونو گرونينگ بهره می گرفتند. آنها در ضمن، با طرح های پيش ساخته، خواهان تشکيل کميسيونی جهت بررسی علمی کارآئی و شفارسانی برونو گرونينگ می شوند. دليل اين ممنوعيت ساختگی را می توان در گفته يکی از پزشکانی که عَلَمِ مُخالفت با برونو گرونينگ را برافراشته بود، به صراحت مشاهده نمود: "گرونينگ هر سَنَد و دليلی هم که بيآورد، موفق به دريافت اجازه شفاء رسانی نخواهد شد." " تماس گرفتن و مُراوده با برونو گرونينگ اهانت به شأن پزشکان است" در آخر ماه ژوئن وی مجبور به ترک هِرفورد گرديد. و تمامی مساعی او جهت کسب اجازۀ شفارسانی بی ثمر ماند.

تاريچه و مراحل بارِز زندگی برونو گرونينگ

آمادگی جهت فعاليت های آتی

Bruno

تحميل دوران آموزشی و ناتمام ماندن آن

او بعد از اتمام کلاس پنجم ابتدائی، در يک مدرسۀ بازرگانی اسم نويسی کرد. ولی دو سال و نيم بعد، آن مدرسه را، بنا به خواست پدرش ترک نمود. پدرش استادکار امور بنّائی بود و مُصرّاً می خواست که برونو گرونينگ نيز در يکی از بخش های امور ساختمانی دوره ببيند. لذا برای او جائی برای آموختن رشته نجّاری ساختمان دست و پا نمود. ولی برونو اين بار نيز موفق به اتمام دوره آموزشی نشد. تلاطمات و بُحران اقصادی بعد از جنگ جهانی اوّل، مَجال اين کار را به او نداد. سه ماه قبل از خاتمه دورۀ نجّاری، شرکتی که برونو در آنجا مشغول فراگيری اين فنّ بود، به علت کسادیِ کار اعلام ورشکستگی نمود. بعد از آن، برونو گرونينگ برای تأمين معاش، دست به کارهای مختلفی زد. آقای اگون آرتور شميت در خاطرات خود از اين دوران چنين می نويسد:

"به هر کاری که دست می زد موفق می شد

"در گزارشاتی که از همکاران مختلف او بدست من رسيده، چنين منعکس است که برونو در انجام کارهای محوّله قابليّت خاصّی از خود نشان می داده، هر چيزی را به راحتی تعمير می نمود، می خواست ساعت باشد، و يا راديو و يا فلزکاری. بخصوص درکارهای تکنيکی و فنی استعداد خاصی از خود بروز ميداد. او از انجام کارهای سنگين، مانند باراندازی در اسکله و نظاير آن نيز ابائی نداشت، و گوئی او می بايست با گُذار از اين همه پيچ و خم ها، با شرايط مختلف کاری و اجتمائی آشنائی يافته و جهت امور والائی آماده گردد. يک ضرب المثل کُهن چينی می گويد: " کسی که هرگز از منجلابی نگذشته باشد، قادر به گام نهادن به ساحتِ پاک الهيات نخواهد بود." گزارشات فراوانی از همکاران برونو گرونينگ گردآوری شده، از جُمله در يکی از گزارشاتی که چندی پيش به دست من رسيده، يکی از همکاران قبلی او می نويسد که به مدّت يک سال با برونو همکار بوده است، و برونو بعنوان بهترين همکار، و بعنوان يک فرد صادق و وارسته، هميشه درخاطر او زنده خواهد ماند."

ازدواج و مُعضلات خانوادگی

او در سن بيست و يک سالگی ازدواج نمود. همسر او هرگز تفاهمی نسبت به برونو نشان نمی داد. همسرش همواره سعی می کرد که برونو را در تنگنای محضورات خانوادگی قرار بدهد، و اشتياقی به شفايابی ها نشان نمی داد، و آن را حاصل وَهم و خيال تلقی کرده و بی اساس می پنداشت. هر دو پسر برونو، متولد سال های 1931 و 1939 ميلادی، در سن نه سالگی بدرود حيات گفتند. همسر برونو، خانم گِرترود، با وجود شفايابی تعداد کثيری از مردم، به قدرت شفارسانی شوهرش و به کرامت اعطا شده به او، اعتقاد نداشت. او فقط به پزشکان مکتب ديده اعتماد می کرد، و بچه ها را نيز مآلاً، و مُنحصراً تحت معالجه و درمان پزشکان قرار داده بود. و امّا مساعی پزشکان بی نتيجه ماند، و فوت هر دو کودک در بيمارستان بود، هارالد در سال 1940 در دانچيگ(لهستان) و گونتر در سال 1949 در ديلنبورگ (آلمان) فوت نمودند. سال ها بعد نيز هر گاه اين خاطرات تلخ بياد برونو می افتاد، و از فرزندانش صحبت می نمود، اشک در چشم هايش حلقه ميزد.

چنين مُقـدَّر شده بود، که او هر دو جنگ جهانی را از نزديک ببيند، و تمامی نامُلايمات و تجرُبه های تلخ را از سر بگذراند، تا اينکه تصويری عينی از زندگی انسان ها بدست آورده و احساس عميق تری را نسبت به دردمندان در خود به پروراند.

کمک به جای شليک ـ در جبهه جنگ و اسارت

او در جنگ جهانی دوم، در سال 1943 ميلادی به خدمت سربازی احضار شد. اظهارات برونو گرونينگ مبنی بر اينکه او هرگز به سوی کسی تير خالی نخواهد کرد، باعث در گيری او با مسئولان امور گرديد، و کم مانده بود که کار به دادگاه نظامی بکشد. او به جبهه فرستاده شد. در جبهۀ روسيه بعد از زخمی شدن، به اسارت درآمد، و بعد از بازگشت از اسارت، بهمراۀ ديگر آلمانی های لهستانی در سال 1945 ميلادی از آن کشور اخراج گرديد، و جزو آوارگان جنگی، به آلمان آمده، و در غرب آن کشور سُکنا گزيد.

در دوران جنگ نيز آروزی کمک به همنوع رهنمود او در زندگی روزمره اش بود. حتّی در جبهه نيز از هر فرصتی جهت ياری به همقطاران سرباز خود و همچنين به افراد غيرنظامی استفاده می نمود.

در يک دهکده روسی، برای ساکنان آن که بخاطر قحطی در حال تلَف شدن بودند، امکان استفاده از ذخيره های غذائی ارتش را فراهم آورد. در دوران اسارت، بعد از تلاش های زياد موفق به دريافت تن پوش های بهتری به همبندان خود گرديد. او موجب شفای تعداد کثيری از افراد که بعلت کمبود ويتامين و مواد پروتئينی بيمار گشته بودند، گرديد. او در جبهه های جنگِ خانمانسوز، بسوی کسی تير خالی نکرد، بلکه برعکس باعث نجات و شفاء تعداد کثيری از همنوعان خود گرديد.

جدائی از همسر، و روآوری به سوی انسان ها

در دسامبر سال 1945، بعد از بازگشت از اسارت، در شهر ديلِنبورگ(آلمان) زندگی نوينی را پايه نهاده، و بعد از جابجا شدن در آن شهر، خانوادۀ خود را نيز بدان شهر آورد. اما بعد از فوت دوّمين پسرش، عِناد ورزی های همسرش، و سعی او در تخطئه نمودن فعاليت های شفارسانی برونو گرونينگ، باعث جدائی آن دو از هم گرديد. برونو گرونينگ با کرامات و نيروی شفادهی که به او اعطا شده بود، خود را موظّف ميديد، همه امکانات خود را در اَمرِ مَدد رسانی و خدمت به همنوعان خود بکار گيرد. او می گفت: "من متعلّق به فَرد و يا افرادِ خاصّی نيستم، بلکه تعلُّق من به کُلِّ بشريّت است.

در اوايل سال 1949، راه برونو به منطقه رُور(آلمان) افتاد. به مرُور، گزارشات و تعريف های افرادی که توسط برونو گرونينگ شفا يافته بودند، موجب توجّه بيشتر مردم نسبت او می گرديد. او مرتباً در راه بود و هرجا که بيماری بود و از او طلب استمداد می شد، حاضر می گشت. در اين زمان، فعاليّت های او طيف محدودی را در بر می گرفت، تا اينکه در مارس سال 1949، مهندسی از شهر هرفورد، از او دعوت و خواهش نمود، تا از پسر بيمار او نيز عيادت بعمل آورَد.

دوران کودکی و نوجوانی

کُتک می خورد، و مورد استِهزأ قرار می گرفت، قابل درک برای ديگران نبود، قبول کرده بودند که وی کودکی ست سوای کودکان ديگر

Bruno Gröning wurde am 31. Mai 1906 in Danzig-Oliva als viertes von sieben Kindern geboren

گُريز از يک مُحيط ناسازگار و اطرافيان سنگدل، رو نهادن به سوی طبيعت: "در آنجا(درطبيعت) من خدا را درمی يافتم."

برونو گرونينگ در سی ام ماه مه سال 1906 ميلادی در دانچيک ـ اوليويا (لهستان) چشم به جهان گشود. او چهارمين فرزند از هفت فرزند آقای آگوست و خانم مارگارِته بود. والدينش در همان دوران طفوليت برونو، متوجّه حالت استثنائی فرزند خود شده بودند، از جُمله متوجّه شده بودند که چگونه حيوانات گُريزپا مانند خرگوشان و آهوان وحشی ناگهان به سويش می آيند و وی آن ها را نوازش می کند.

با رُشد و بالارفتن سن، غرابت مُحيط زندگيش برای وی آشکارتر می گشت. برونو گرونينگ يک بار تعريف می کرد که گاهاً وی را در خانه چنان کتک می زدند که بدنش کبود می شد. و می گفت، اين کتک ها موجب درد نمی شدند، ولی او همواره احساس می کرد که وی را درک نمی کنند.

برونوی کوچولو، دلخَسته از سَختدِلیِ اطرافيان، در هر فرصتی که می يافت، رو به طبيعت می نهاد. او کشش عجيبی به حيوانات و نباتات پيدا کرده بود، و در ميان آنها احساس آرامش می نمود. او غالب اوقات، ساعت ها در جنگلی که در نزديکی خانه شان قرار داشت، به سر می بُرد.

برونو گرونينگ در مورد عُزلت های دوران کودکی خود در جنگل چنين می گويد: "در آنجا نزديکی خاصّی به خدا پيدا می کردم. حضور خدا را در هر بوتّه ای، در هر درخت، در هر حيوان، و حتّی در هر سنگی، درمی يافتم. بدون اينکه زمان را حسّ بکنم ، می توانستم ساعت ها در هر نقطه ای از جنگل تأمل نموده و در بَحر خلقت الهی غوطه ور گردم. و در اين حال عالم باطن من تا بيکران ها گسترش می يافت."

او هرگز با کسی گلاويز نمی شد، و در کشمکش ها، دعوا و مرافعه های بچه ها شرکت نمی نمود، لذا بدين خاطر، اغلب اوقات مورد استِهزا و شماتَت قرار می گرفت، و يا حتّی به خاطر دارا بودن اين طينت خاصّ و غيرمعمول، کُتک هم می خورد، ولی باز هم، دست بر روی کسی بلند نمی کرد.

شفارسانی ها مورد استقبال مردم قرار می گرفت

به مُرور، ويژگی خاص برونو گرونينگ که بعدها موجب اشتهار وی گشت بيشتر و بيشتر جلوه گر می گرديد. در پيش او انسان ها و حيوانات سلامتی خود را باز می يافتند. در جنگ جهانی اوّل، در هر فرصتی به مريضخانه های صحرائی، سر می زد، و هر بار مورد استقبال قرار می گرفت. سربازان مريض و زخمی در کنار او احساس آرامش می کردند، و حتّی بعضی از آن ها، سلامتی خود را دوباره باز می يافتند. همسايگان و اهل محلّ، در موقع بيماری، از مادر برونو خواهش می کردند که او را با خودش به خانه آن ها بيآورد. اهل فاميل و آشنايان همواره از اين استعداد خارق العاده برونوی کوچولو مُستفيض می شدند.

سعی در خودکفائی و استقلال

برونو گرونينگ در خاطرات خود در اين مورد چنين می نويسد: " حتی در دوران خردسالی، افراد بيمار، در اثر حضور من، بهبودی خود را باز می يافتند. و هر گاه داد و بيداد و مرافعه ای رُخ ميداد، مردم، چه خُرد و چه بزرگ، با شنيدن کلمات من از دعوا و مرافعه دست برداشته، و ساکت و آرام می شدند. من در کوچکی متوجّه شده بودم که حيوانات وحشی و گريزپا، و يا خطرناک، از من نمی رَمَند، بلکه کُرنش کرده، و رام می گردند. از اين نظر بين من و ديگر اعضاء خانواده رابطه غريبی حُکمفرما بود. بدين خاطر سعی داشتم که در اولين فرصت، زندگی مُستقلی برای خود دست و پا نموده، و از محيط پر از سؤتفاهمات خانوادگی بيرون بيايم."

برونو گرونينگ (1906 الی 1959)

بر. اانسانی خارق العاده در چالش افکار عمومی

Bruno Gröning in Herfordدر سال 1949 ميلادی ، يك شبه نام برونو گرونينگ بر سر زبان ها افتاد . جرايد، راديوها و اخبار هفتگی در سينما ها شروع به گزارش نمودند. ماه ها افكار عمومی در آلمان، بشدّت متوجّه حوادثی بود كه در حول و حـوش او كـه به "طبيب معجزه گر" معروف شده بود ،‌ رُخ می داد. فيلم سينمائی تهيه شد، كميسيون بررسی علمی تشكيل گرديد، و در سطوح بالای دولتی كُميته هايی در مورد اين پديده ايجاد گشت. وزير امور اجتمائی وستفالين ( يكی از ايالات آلمان فدرال)، برونو گرونينگ را بر طبق نظام درمانگری تحت پيگرد قانونی قرار داد. برعكس، نخست وزير ايالت بايرن ، معتقد بود: "پديده استثنائی و خارق العاده ای همچون برونو گرونينگ را نبايستی در بند پاراگراف ها گرفتار نمود." وزارت داخلۀ ولايت بايرن عملكردهای برونو گرونينگ را خدمتی رايگان و آزادانه در راستای مهر وَرزی به همنوعان ارزيابی می نمود.

در تمام اقشار ملّت آلمان بحث هايی حادّ و متناقض، در مورد برونو گرونينگ شُعله ور گشته بود. امواج احساسات به شدّت در تلاطم بود. همه جا، بين روحانيون، پزشكان، خبرنگاران، قُضّات، سياستمداران و روانشناسان صحبت از برونو گرونينگ بود. برای بعضی ها شفايابی های معجزه آسا رحمتی بود از جانب باری تعالی، و برای بعضی ها چيزی بيش از شارلاتان بازی نبود. معذالك واقعيّت شفايابی ها از طريق تحقيقات پزشكی مُحرز و تأييد گرديد.

يک کارگر ساده تحت توجهات بين المللی

برونو گرونينگ به سال 1906 ميلادی در شهر دانچيگ ـ لهستان چشم به جهان گشود. بعد از جنگ دوم جهانی، بهمراه ديگر آلمانی ها از لهستان اخراج و در آلمان غربی سُكنا گزيد. جهت امرار معاش، در مشاغل مختلفی از جمله بعنوان نجار،‌ كارگر كارخانه، كارگر ساختمانی، بارانداز بندر به كار پرداخت. اكنون توجّه عموم معطوف به او گشته بود. خبر شفارسانی های معجزه آسای او در مجامع جهانی (بويژه جهان غرب) پخش می گرديد. از خيلی از ممالك، مريضان سراغش را می گرفتند، نامه می نگاشتند و يا با پيشنهادهای قابل توجّه و چشمگيری دعوتش می كردند. دَه ها هزار جوياگر شفا به سوی مناطقی که وی به شفارسانی می پرداخت، رو می نهادند،انقلابی در طبّ داشت تكوين می يافت.

درگيرِ ممانعت ها، محاکمات دادگاهی و همکاران سودجو.

وامّا نيروهای مخالف نيز بی كار ننشسته بودند. آن ها با تمام قوا در صدد جلوگيری از عملكردهای وی فعاليت می کردند. مُمانعت ها و جريانات و محاکمات دادگاهی هيچ موقع فروکش ننمود. عداوت برخی از گروه های با نفوذ اجتماعی، و از سوی ديگر نادانی و دُنياپرستی و مال دوستی برخی از همکاران ناراستِ وی، به وَجهِ ناروايی موجب محدودتر شدن حيطۀ خدمات بی شائبه او گرديدند. روزی كه برونو گرونينگ در ماه ژانويه سال 1959 ميلادی در پاريس زندگی خاكی را به درود می گفت، هنوز پرونده بازی های دادگاهی با حدّت تمام در جريان بود. پرونده ها بسته شد، و هرگز رأی نهائی صادر نگرديد. و خيلی از پرسش ها بی پاسُخ ماند.

بزرگترين پزشک، خداست

غير قابل علاج وجود ندارد.

Bruno Gröning am Traberhof

ايمان و اعتماد ـ شرط شفايابی

شفاء دهنده اصلی خداست، نه انسان. بزرگترين پزشک، خداست. برای خدا علاج ناپذير، و يا غير مُمکن وجود ندارد. برونو گرونينک همواره می گفت: "ايمان بدار، اعتماد کن، کمک ميکند، شفاء می بخشد، نيروی رايزال الهی!"

او از استمدادجويان فقط می خواهد، که به او اعتماد نمايند، و با ايمان و اعتقاد به خدا، حاضر به کسب نيروی قُدسی، و دريافت شفاء باشند. برونو گرونينگ می تواند به هر کس که واجد اين شرايط باشد، کمک نمايد، اين کمک شامل حال حتّی کسی است که هنوز صاحب ايمان آنچنان راسخی نيست. "اگر شما هنوز اعتقاد و ايمان نيافته ايد، من خود را موظّف به ايمانداری برای شما می کنم، تا شما نيز به ايمان واقعی نائل آييد. اگر شما امروز به تمنّا نمی ايستيد، قادر به دعا نيستيد، من اين را نيز از برای شما انجام می دهم."

خدا قاضی کيفر دهنده نيست.

بدينگونه، به هر فردی امکان ياری خدا، به شفاعت برونو گونينگ مقدور است، و کسی از اين امر مُستثنی نيست. کمک از برای همه است. انسان ها بايد بدانند، که خدا قاضی کيفر دهنده نيست، بلکه خالقی است بس مهربان. ما همه انسان ها، مخلوق او هستيم، و پروردگار ما رحمان و رحيم است و ناجی.

انسان می تواند توسُّط برونو گرونينگ، و شفاعت او اعجاز الهی را به تجربه دريابد. خدا بزرگترين پزشک و ياور بشر است. برای خدا غير ممکن وجود ندارد. برونو گرونينگ می گفت: "خيلی چيزها هستند که قابل توضيح نمی باشند، ولی چيزی نيست که وقوع آن امکان ناپذير نباشد."

روح و انسان

پيکر انسان پوشينۀ دنيوی برای روح و روان است

Bruno Gröning lachtبرونو گرونينگ سعی می کرد، مُستمعان خود را از اصل وجود انسان بيآگاهاند: او روزی از حاضرين يک جلسه پرسيد : شما کی هستيد؟ همه اسم خود را باز گفتند. ولی برونو گرونينگ به اين راضی نشده و باز سئوال نمود: شما پيکرتان هستيد؟ بعد از مکث و تحيُّر گفتند: آری. برونو گرونينگ اين جواب را نيز قاطعانه رد نموده و باز پرسيد: شما واقعاً کی هستيد؟ و چون همه سکوت نمودند، برونو گرونينگ چنين شرح داد که ما از اَزل روح بوده و هستيم. و کالبدمان را موقع تولّد، محض زندگی در اين دنيای خاکی از خالق مان به وديعه دريافت داشته ايم، و موقع وفات بايستی به خاکش بسپاريم. روان ما بر قرار کننده ارتباط بين روح و جسم مان است، و تجربيات خوب و بد را از دارِ فانی به عالم باقی می برد. روان حامل انوار الهی است. زمانی که انسان از روی اعتقاد بسوی خدا روی می آورد، نور ايمان ارتباط او را با خالقش ممکن ميسازد. و اما وقتی که روان خود را در بی اعتقادی محصور بسازد، ارتباطش با خدا قطع خواهد گرديد.

بنا براين، پيکر انسانی اساس نيست، بلکه اين کالبد تنها جايگاه خاکی روح و روان می باشد. با اين وصف، با درگذشت انسان، بر عکس تصوّرات برخی از افراد، جريان خاتمه نمی يابد، بلکه ادامه يافته، و وابسته به جسم نيست.

انسان ذاتاً شرير نيست ـ فقط در اثر اهمال ورزی و بی توجُّهی به خويشتن به دام شرير می افتد.

انسان در اصل روح است، و کالبد او هديه ای است الهی، که خداوند بعنوان ابزار زندگی خاکی در اختيار وی نهاده است. و در اصل چنين مُقرّر گرديده، که انسان پيکر خود را در راه خوبی بکار گيرد، و به کمک آن افکار خوب و پسنديده را در عمل پياده کند. و امّا انسان به خاطر دار بودن آزادی اختيار، امکان سؤ استفاده از آن را نيز دارد، مثل تخريب و قتل و دزدی. بر حسب اعمال يک انسان، می توان ديد که او با کدامين منبع در ارتباط است، در خدمت چه کسی ست، در خدمت خدا، و يا در خدمت شيطان. ولی اين خود حاکی از آن نيست که انسان بد است، بلکه بنا به گفته برونو گرونينگ:

" انسان موجودی ست الهی و الهی خواهد ماند، او هرگز شيطانی نيست، اصل او از ابليس نيست، او در اصل بد نيست، بلکه انسان فقط وقتی که از خدا دور بشود، و از مسير الهی خارج گردد، و اهمال نمايد، آن موقع است که ابليس در وی رسوخ نموده ، و او را تحت انقياد خود در می آورد. اين انسان نيست که بدی می کند، بلکه ابليس است که بدی را باعث می شود. از شيطان نبايد هرگز انتظار خوبی داشت، و از خدا هرگز انتظار بدی!"

" ضعف و سُستی، انسان را گرفتار بدی می نمايد. بعد از سقوط، قدرت بالا رفتن از راهی که بسوی بالا ست را نخواهد داشت، زيرا که او ديگر صاحب توان کافی نيست. او به دام افتاده است، به دام اهريمن، او اسير بدی ست. هر گاه دست رهاننده ای نباشد که او را از اين دام برهاند، و نجاتش دهد، او برای مدّتی بَس مَديد از دست رفته، درمانده و سرگردان گشته، و مجبور به خدمتگذاری به اهريمن و بدی ست."

هر فکری تأثير گذار است

هر فردی موظّف است که به پيکر خود توجّه لازم را نموده، و در نگهداری خوب آن کوشا باشد. هر فکر منفی و ناهنجار، هر حرف بد، هر ناسزا، هر عمل ناروا، بر روی پيکر انسان تأثير بد گذاشته، و بدان صدمه می زند، يعنی هرگاه ارتباط روحی انسان با خوبی، با خدا و درگاه الهی، قطع گردد، و به سوی بدی کشانده شود، امکان ابتلاء تن انسان به بيماری فراهم می آيد.

و امّا هر گاه که روان انسان، دوباره خود را در مسير جريان نيروی قُدسی قرار دهد، و ارتباط روح و روان بر قرار گردد، حاصل آن شفاء يابی، و تندرستی انسان خواهد بود. بدين لحاظ، طرز انديشه، دارای نقشی بسيار اساسی ست. هرگز به کسی نمی توان قول سلامتی داد، زيرا شفايابی هر فرد منوط به سمت گيری روحی و معنوی و پيروی او از آموزش های برونو گرونينگ می باشد. درمان و معالجه عضوی، می تواند تأثيرات مرض را بزُدايد، ولی قادر به براندازی عامل مرض نيست. فقط خود انسان است که قادر به براندازی و بر طرف نمودن عامل مرض، می باشد، به شرط اينکه به بدی پشت نموده و بسوی خدا باز گردد.

نيروی افکار

افکار مُثبت سازنده اند، و افکار منفی مُخرّب می باشند

Bruno Gröning liest Bittschriftenبرونو گرونينگ همواره از مُستمعان خود می خواست، که به افکار خود دقّت نموده، و فقط چيزهای خوب را به ذهن خود راه بدهند. افکار خوب و سازنده بدون استثنأ از سوی خدا ساتع ميشوند. و فرستنده افکار مُخرِّب و اهريمنی و ناخوش، شيطان است. او ميگفت، انسان خود توليد فکر نمی نمايد، بلکه فقط مُستعد به دريافت افکار است.

"فکر، حامل نيروست، و پذيرفتن اين يا آن فکر، برای انسان اهميّت حياتی دارد. وقتی که بشر خواهان خوبی ست، آنزمان خدا ياور اوست، و اگر خواستار بدی است، آنوقت شيطان مَدد رسان او می باشد."

انسان تحتِ انقياد افکاری که در معرض آنها قرار گرفته است، نيست. او خود تصميم می گيرد که کدام افکار را بپذيرد و کدامين را رد نمايد. انتخاب او بايد مسئولانه باشد، و نه سطحی و سرسری. در هر فکری نيروئی نهفته است. فکر مثبت سازنده و فکر منفی مُخرِّب است. يک خبر خوش شوق آور است، و خبر ناگوار، حُزن آور و دلسرد کننده. افکار نيروی های معنوی و روحی هستند. انسان امروزی، به قدرتی که در افکار نهفته است، آنچنان آگاه نيست. يک فکر نشأت گرفته از عشق و محبّت، انسان را به ياری و فداکاری بی شائبه بر می انگيزد. فکر آغشته به نفرت، انسان را به سوی ارعاب و تخريب سوق می دهد." از هر فکر بد و ناروا حَذَر کنيد."

"هر چه را که پذيرا شويد، دوباره مجبور به پس دادن آن می باشيد"

"شما ميبايستی تا حال به اين نکته واقف شده باشيد، که با گرفتن و قبول تنها يک فکر بد، افکار ناصواب شروع به رخنه در ذهنتان می کنند، تا بجائی که شما را حتّی وادار به پرخاش نيز می نمايند. بنا بر اين هر چه را که شما در ضمير خود می پذيريد، خواه نا خواه، آنرا دوباره پس خواهيد داد."

" تنها قبول يک فکر بد کافی است، و شما تحت انقياد اهريمن در می آئيد!"

رفتار انسان مطابق با خواست و اراده خودش است

انسان چگونه می تواند در قبال افکار ترس آور، دلسرد کننده، افسرده ساز، که غالباً به ناگاه پديدار گشته، به ذهنش هجوم آورده، و در پريشانی حالش می کوشند، دفاع نمايد؟ از دست او چه ساخته است؟

شيطان می خواهد به هر وسيله ای که شده، انسان را توسّط افکار منفی و ناروا، به بيراهه بکشد، و او را از طريق الهی دور سازد. شيطان خواهان آن است که انسان دچار ترس گردد، به مخمصه بيافتد، ناراحت شود، از خوبی نا اميد گردد، و از فرامين الهی سَر بپيچَد. شيطان بدين جهت، دائماً سعی در وسوسۀ انسان دارد، و می خواهد به او بقبولاند، که انسان در کمند افکار و احساسات نارواست، و بازيچه آن هاست. ولی اين ها همه مَکر است و فريب.

خدا انسان را بگونه ای آفريده که او خود امکان تعيين افکار و گفتار و رفتار خويش را دارا می باشد. هر گاه يک فکر ناخوب در ضمير انسان پديدار شود، او می تواند آنرا با حتميّت رَد نموده و از قبول آن امتناع ورزد. هر گاه انسان در تصميم خود راسخ و پا برجا بماند، اهريمن مجبور به کنار رفتن می شود، و بر وی تسلُّط پيدا نمی کند. پس انسان، با اختيار و ارادۀ آزادِ خود تعيين کننده سرنوشت خويش است. "انسان بر طبق اراده خود رفتار می کند. فکر انسان بيانگر اراده اوست. و فکر مُسبب عمل است."

در وَهلۀ اوّل بايستی خواستار مؤکد سلامتی بود

برونو گرونينگ با آوردن مثالی ساده، مطلب را روشن تر می نمايد: اوّلين مُحّرک، جهت ساختن يک خانه، آرزوی ساختن آن خانه، و اتّخاذ تصميم است. گام بعدی، شکل دادن دقيق تر به فکر و تجسُمات ذهنی است. تا اين جا، موجوديت ساختمان، تنها در ذهن و عالم تخيُّلاتِ صاحب آتی خانه است. ساختن خانه در واقع آخرين گامی ست که بعد از مراحل گوناگون قبلی برداشته می شود.

در مورد شفايابی نيز عيناً چنين است. در وَهلۀ اوّل، بايد در شما آرزو و خواست شفايابی موجود باشد، و سپس جُدائی از مرض و طَرد آن است که بايد در عالم فکر انجام داد، و معتقد به بازيابی دوباره سلامتی گرديد. آخرين گام، آغاز مرحلۀ شفايابی در تن انسان است. البتّه عامل و مُسبّب اين شفايابی انسان نيست، بلکه اين رحمتی ست از سوی پروردگار.

دو قطب متغاير “خوب„ و “بد„

انسان بين اين دو می زيَد، و همواره حقِّ انتخاب دارد

bild23با قبول آزادی ارده و تصميم گيری انسان، اين سئوال مطرح می شود که تصميم گيری او بين کدام امکانات می تواند باشد؟ برونو گرونينگ در اين رابطه می گويد: "دوستان، هرگز فراموش نکنيد، که انسان همواره بين خوبی و بدی قرار گرفته است. بين اين دو می زيَد. در يک سو خوبی ست و در سوی ديگر بدی، و در اين ميان انسان است و تصميم گيری او."

انسان حقّ انتخاب دارد. او هم قادر به انجام خوبی ست و هم بدی. هم می توان به کمک شخصی که به مضيقه افتاده برخاست، و هم می توان بی توجّه از کنارش رد شد، و يا حتّی از موقعيت ناگوار چنين فردی بنفع خود سؤ استفاده نمود. انسان هر طور که بخواهد، می تواند عمل کند، او صاحب اختيار است. انسان در زندگی - چه بخواهد، چه نخواهد، هميشه با اين دو راهی مُواجه است، و او بايد بين طريق خوب و طريق بد تصميم بگيرد. معمولاً رويدادها روزينه هستند که مَسير سرنوشت انسان را تعيين می نمايند.

کم نيستند لحظه ها، و تصميم گيری های آنی که به مسير بعدی زندگی تغيير ناروا و يا ناپسندی می دهد، تصميم هائی که ديگر نمی توان تبديل و تغييرشان داد و پشيمانی ديگر سودی نمی بخشد: به خاطر شنيدن يک حرف حقّ، خشمگين شده و با دوست خود قطع رابطه کردن، يا به خاطر اختلافی کوچک با کارفرما، از شغل خود دست کشيدن، يا بخاطر خَدشه در غرور، پيشنهاد بی نظيری را رد نمودن.

نيرهای سازنده و نيروهای مُخرّب

چرا اين چنين است؟ واژه "خوبی" و " بدی" چه مفهومی دارد؟ آيا زندگی، محصول اتفاقات تصادفی نيست، اتفاقاتی که انسان عاجزانه در معرض آن قرار دارد؟

برونو گرونينگ در اين باب می گويد، خوبی از سوی خدا است، و بدی از سوی ابليس! ابليس موجودی است واقعی، و شعار و هدف او تخريب همه خوبی هاست. برونو گرونينگ می گويد: "عامل بدی ها چه کسی ست، آن کيست که جهت نابودی خوبی ها و داده های الهی می کوشد؟ بيماری از کجا نشأت می گيرد، مُسبِّب آن چه کسی است؟ هر چه می خواهيد در نظر بگيريد؛ نبات و جانداری نيست که شيطان سعی در نابودی آنها نکند. و او لحظه ای از اغفال و خُرد کردن انسان دست بردار نيست."

" شيطانی که در اين عالم خاکی ست، جهت نابود کردن هر آنچه الهی ست، هر آنچه که خوب است، فروگزاری نکرده است."

" هر جا که خدا هست، مهر است و محبّت، هر کجا که ابليس است، جنگ است و نزاع."

" نيروی قُدسی، نيروئی ست سازنده، و نيروی شيطانی، نيروئی ست بد و اهريمنی، تحليل برنده و مُخرّب."

انسان، چه از نظر روحی و چه از نظر جسمانی، امکان پذيرش هر دو نيرو را دارد؛ اين يکی تقويت کننده و سازنده، و آن ديگری تحليل برنده و تضعيف کننده. نيروی مُثبت حامل صحّت است، و نيروی منفی حامل بيماری.

بيماری مُجازاتی از سوی خدا نيست، بلکه نتيجه افکار و اعمال نادرست خود انسان می باشد

برونو گرونينگ می گفت: بيماری از سوی اهريمن، از سوی بدی ست، و در اصل مُجازاتی از سوی خدا نيست. او اين نوع ادِّعاها را اکيداً رد می نمود، و تأکيد می کرد که خدا مُجازاتگر نيست! بيماری حاصل افکار و اعمال و رفتار ناروای خود انسان است. هرگاه که "علت و سبب" برطرف شود، " اثرکرد" نيز مرتفع خواهد شد، و اين گونه خدا اراده فرموده است.(لعنت يعنی دوری گزيدن و دور گشتن از خدا)

برونو گرونينگ می گويد: " انسان ها فکر می کنند که بيماری مُجازاتی ست از سوی خدا، و اين نادرست است. فرض کنيد، کودکی خانه شان را ترک نمايد، و از والدين خود دور گردد. آن زمان، حفاظت، و سرپرستی کودک از دست پدر و مادر خارج می شود. و او ديگر تحت حمايت مستقيم ايشان نمی باشد. ما نيز بسان آن کودک، از خانه و ديار اصلی مان دور افتاده، خدای مان را ترک نموده ايم. ما هرگز نبايد از ياد ببريم، که ما مخلوق خدائيم. فقط اوست که قادر به ياری ماست! و اوست که ما را مَدد می رساند، البتّه وقتی که راه را بيابيم و بسوی او بازگرديم."

آزادی اختيار

انسان در اعتقاد به بيماری و يا سلامتی تام الاختيار است

Bruno Gröning mit Papageien

کشمکش های درونی

در پروسۀ شفايابی، موقع بروز درد، قبول آن بعنوان رِگِلونگ Regelungen (دردهای تعديلی)هميشه ساده و راحت نيست. خيلی ها مُتردِّد شده و از خود می پرسند: آيا دردها، دردهای تعديلی(رِگِلونگ) هستند، و يا اينکه نشان بُروز دوباره بيماری ست؟ کشمکش درونی، نبردی بر سر ايمان و اعتقاد آغاز می گردد. دريافت سلامتی، و رَوَند و زمان دريافت آن منوط به سرانجام اين کشکمش ها است. در اين جا اعتقاد فرد تعيين کننده است؛ رفتن به زير بار افکار حاملِ بيماری و يا اينکه اعتقاد راسخ به افکار حاوی سلامتی و پايداری در آن. اگر فرد به افکاری که در حول و حوش بيماری سير می کنند، پايبند بماند، بيماری را نگه خواهد داشت، و اما اگر در نگه داری باور خود به سلامتی پيروز شود، مسير صحّت را باز نموده، و سلامتی را دريافت خواهد داشت. تصميم گيرنده، خود انسان است.

هيچ فردی را نمی توان به پذيرائی شفاء وادار ساخت، انسان در تصميم گيری خود آزاد است

اين يکی از نُکاتِ اساسی آموزش های برونو گرونينگ است. او همواره به اين نکته اشاره نموده و تأکيد می کرد، که انسان صاحب اراده و اختيار است، و اين بزرگترين هديۀ الهی به يک موجود زنده می باشد. او موجوديّت انسان را از پايگاه محتوميّت، به مقام حُريّت ارتقاء می دهد، انسانی که مجبور به پيروی از اوامر نيست، بلکه او را امکان عدول از قوانين الهی نيز داده شده است.

برونو گرونينگ به آزادی اراده انسان ها، احترام خاصّی قائل است. بدين خاطر، او فقط به کسانی کمک ميکند، که حاضر به دريافت کمک، و کسب سلامتی از سوی او هستند. او خود را تنها به برداشتن آنچيزهائی مُجاز ميداند، که انسان آزادنه و با طيب خاطر به او واگذار می کنند. او می گفت، هر کس که از بيماری بچسبد، هميشه به آن فکر کرده، و از آن سخن گويد، انتظارات او در امر دريافت سلامتی، بيهوده خواهد بود. او همچنين می گفت: "من به انسان در يافتنِ مسير خوبی کمک می نمايم، مَدد می رسانم، ولی من نه مُجاز به تصميم گيری از عوض او هستم، و نه او را مجبور به رفتن بسوی خوبی می نمايم. هر کس بايستی راه خود را شخصاً معيّن کند."

"Regelungen" (دردهای تعديلی)

پالايش و نظافت جسمی می تواند در وَهلۀ های نخستينِ شفايابی، با درد همراه باشد

Bruno Gröning in einer Wohnung

امور تعديلی بخشی از روندِ لاروبی و نظافت محسوب می شود

بعضی از افراد در حين کسب هَيل اِشتِروم Heilstrom (سَيَلانِ شفاء) احساس درد می نمايند. برونو گرونينگ اين پديده را "رگِلونگ"(دردهای تعديلی) می ناميد. اين دردهای تعديلی نشان تحوُّلاتی ست که در پيکر انسان شروع گشته است. دردهای تعديلی قابل قياس با دردهای بيماری نيست. اين دردها را هيل اِشتِروم موجب می گردد، و بيانگر لاروبی و پالايش عضوهای بيمار است. دکتر کُورت ترامپلر(يکی از شفايافتگان و همکار قبلی برونو گرونينگ، نويسنده و خبرنگار)، در اين مورد می گويد: "غالباً دردهای تعديلی موجب نا آرامی و آشفتگی استمدادجويان می گردد. بُروز دردهای تعديلی در اغلب موارد، لازم و ضروری می باشد. خيلی وقت ها، کسانی هستند که با بُروز دردهای تعديلی، با اين تصوّر که بيماری دوباره عود نموده است، دچار ترس و واهمه شده و می گويند، وضع من وخيم تر شده، زيرا که دردها شدّت بيشتری يافته است، و بايد دوباره به پزشک مراجعه بکنم. برونو گرونينگ می گويد: "بدين جهت من از شما می خواهم که مُراقب باشيد، و موقع بروز دردهای تعديلی صبر و تحمُّل داشته باشيد، زيرا هيچ اتفاق ناگواری رُخ نمی دهد، بلکه اين فقط نشان شفايابی انسان است."

دردهای تعديلی می تواند شکل و حالت های مختلفی داشته باشد. امکان دارد که دردهای تعديلی عيناً نظير دردهای دوران بيماری باشد، و يا حتّی شديدتر از آن، و يا اينکه کاملاً حالت ديگری را دارا باشد. به علت ويژگی های فردی انسان ها، عکس العمل آن ها نيز در مقابل هَيل اِشتِروم مُتفاوت است.

از دردهای تعديلی گزيری نيست. اين دردها، بخشی از روند شفايابی را تشکيل می دهند، روندی که در آن ناپاکی ها و بيماری بطريق روحی و معنوی از تن انسان زُدوده می شود.

جريان رِگِلونگ(دردهای تعديلی)

برونو گرونينگ جهت روشن نمودن پديدهِ "رِگِلونگ" (دردهای تعديلی)، کوزۀ شيرِ آلوده را مثال می آورد. او می پرسيد، چه بايد کرد، هر گاه که بخواهيم شير تازه در کوزه داشته باشيم؟ جواب آن کاملاً روشن است: اوّل بايد شير فاسد را بيرون بريزيم، سپس کوزه را شُسته و از کثافات پاک نمائيم. حال هرگاه بدن انسان را به کوزه تشبيه کرده، و مرض را به شير فاسد، و شير تازه را صحّت فرض نمائيم، بايد در وَهلۀ اوّل، ذهناً، مرض را از خود دور بسازيم( شير فاسد را بيرون بريزيم)، تا امکان پاک کردن و تميز نمودن بدن(کوزه)، يعنی زُدودن مرض(کثافات) را فراهم بيآوريم. عمل کثافت زدائی همان رِگِلونگ است که معمولاً با دردهای گُذرا همراه می باشد. تازه اکنون می توان در کوزۀ پاک شده، شير تازه را ريخت - بدين منوال، سلامتی جايگزين مرض می گردد.

او در يک مثال ديگر، انسان را به ظرف ميوه تشبيه می کند: شما ظرف پُر از ميوه ای را در نظر بگيريد که روزهای مُتمادی، بدون اينکه به آن رسيدگی بشود، و يا بدون اينکه کسی طرز مواظبت از آن را بلد باشد، در گوشه ای مانده و ميوه ها پوسيده و خراب شده باشند. اين ميوه ها ديگر قابل خوردن نمی باشند. حالا اگر کسی برايتان ميوه سالم و تازه بيآورد، و شما ميوۀ تَر و تازه را در همان ظرفی که هنوز حاوی ميوه های پوسيده و گنديده است، بچينيد، بسيار نابجا و نامعقول خواهد بود زيرا که ميوه های تازه نيز بزودی خراب و نا مطبوع خواهند شد. حال اگر شما خواهان ميوۀ خوب و سالم هستيد، بايستی اوّل ميوۀ ناسالم را به دور بريزيد، و سپس ظرف را شسته و تميز نمائيد، و بعد از آن ميوه تازه و سالم را در آن ظرف قرار بدهيد. شما ظرف را با پيکرتان مُقايسه کنيد، و ميوۀ فاسد را امراض موجود در آن فرض نموده، و سلامتی را ميوۀ خوب و تازه ای که امّيد دريافت آنرا داريد. ولی تا زمانی که شما بدی را طرد نکنيد، و خود را با مرض مشغول بداريد، دريافت سلامتی برايتان مُمکن نخواهد بود."

"Einstellen" (اَين اِشتِلِن - مُراقبه)

طرز نشستن درست و حالت صحيح روحی جهت پذيرائی از سَيَلان شفاء قُدسی(هَيل اِشتروم)

Bruno Gröning mit Hundبرونو گرونينگ آن نيروی معنوی را که موجب شفا می گردد Heilstrom (سَيَلان شفاء - هَيل اشتروم) می نامد، و گاهاً نيز به جای آن از واژه های "امواج شفاء " و نيروی قُدسی استفاده می کند. چگونه می توان هَيل اشتروم (سيلان شفاء) را دريافت نمود، و خود را در جريان نيروی قُدسی قرار داد؟ برونو گرونينگ به استمدادجويان، طرز نشستن زيرين را توصيه ميکند: پاها را نبايد روی هم انداخت، و دست ها نيز نبايد ضربدری و صليب وار روی هم ديگر قرار بگيرند. دست ها به حالت دعا( کف دست بسمت بالا) روی پاها نهاده می شود. بموازات اين امور ظاهری، بايستی همه افکار مزاحم و ناپسند را طرد کرده و توجُّه خود را متمرکز رخدادهائی نمود که در بدن به جريان افتاده اند. آزادمنشی، و ايمان و اعتقاد باطنی شرط بنيادی ست. بدين منوال انسان می تواند نيروی شفابخش را دريافت و در پيکر خويش تجربه نمايد. برونو گزونينگ می گفت: "خداوند، به ما همۀ خوبی ها را ارزانی داشته است، ما فقط می بايد آنچه را که پروردگار متعال از برای ما ارزانی می دارد، پذيرا باشيم، و به کسب آن به پردازيم. پس، شروع کنيد!"

او اهميّت نشستن صحيح را چنين بيان ميکند: "آنانی هم که پيکری سالم و با تحرُّک دارند، اغلب بر حسب عادت، اعضاء بدن را در حال انقباض نگه می دارند. پا روی پا انداختن، جزو اين عادات است. کج نشستن از عادات نا صحيح است. آدم اگر نتواند در زندگی روزمره، همواره اصول درست نشستن را رعايت نمايد، قابل اغماض است، ولی وقتی که به دريافت خوبی های درگاه باری تعالی اراده می کند، طرز نشست نادرست جايز نيست. فرد طالب بايد با پيکری آزاد، با دست هائی باز، با دست هائی خالی به کسب اين نيرو بنشيند، و يا بايستاد."

دکتر کُورت ترامپلِر در کتاب "بازگشت بزرگ" می نويسد: "علاوه[...] بر آماده نمودن روحی و معنوی خود جهت کسب سَيَلانِ شفاء، رعايت يک نقطه به ظاهر کوچک اهميّت بسزائی دارد. انسان بايد حدالمقدور پشت خود را به چيزی تکيه ندهد، پاها و دست ها را روی هم نياندازد. بنا بر اعتقاد برونو گرونينگ، تماس دست ها باعث اختلال و قطع جريان در قسمت بالا تنه می گردد، و تماس پاها نيز موجب همان مضرّات در بخش پائينی بدن ميگردد. هر کس که موقع کسب نيروی الهی، از روی عادت پيوسته اين اشتباه را بکند، نه فقط نفعی نخواهد برد، بلکه در درازمُدّت، امکان دارد که فرد به امراض ناگواری دچار آيد."

توجُّه خاص به آنچه در بدن احساس می شود

کسب آگاهانه نيروی مذکور را برونو گرونينگ "اَين اشتِلِن" می خواند. انسان در اين حالت مُراقب احوال خويش است. جهت اين کار، زمان و مکان نقشی ندارند. مهم اين است که انسان افکار مزاحم را از خود طرد نمايد، آرامش يابد، و در آن حال توجّه خود را به جرياناتی که در پيکرش به جريان افتاده است، معطوف دارد. برونو گرونينک هميشه از مستمعان خود، از احساس های حاصله در پيکرشان پرسش می نمود.

" در اينجا شما بايد "اَين اِشتِلِن" را فقط و فقط از برای کسب ارسالات حقيقی الهی بکار به بنديد. چگونگی کسب اين نيروی قُدسی را خود شما شخصاً دريافته، و متوجّه آن خواهيد شد. باز اين مطلب را تکرار می کنم، که شما وقتی نائل به کسب آن می گرديد، که حقيقتاً به پيکر خود توجّه نموده و دقّت کنيد که چه اتفاقاتی در آن روی ميدهد، به دور و بر توجّه خود را معطوف نداريد، دقّت تان فقط به پيکرتان باشد!"

هر فردی می تواند هَيل اِشتِروم(سَيَلان شفاء) را در وجود خود احساس بکند. بعضی آنرا بصورت کزکزی احساس می کنند، بعضی در آن حالت سردشان می شود، و يا بعضی ديگر گرمشان می شود، و در بعضی با لرز و ارتعاش همراه است. بدين ترتيب، هَيل اِشتِروم(سيلان شفاء)، می تواند در افراد مختلف با واکنش های گوناگون همراه باشد.

فیلم مستند

فیلم مستند:
"پدیده برونو گرونینگ"

برنامه سینماها در شهرهای بی شمار دنیا

چاپخانه گرته هویزلر

چاپخانه گرته هویزلر:
مجموعه بزرگی از کتاب ها، مجلات، سی/دی ، دی وی دی و تقویم

fwd

دانشمندان به گفتگو می نشیند: دیدگاه های جالب در مورد طریقه برونو گرونینگ